HAR-RUZ

روزه خوب

HAR-RUZ

روزه خوب

چپ دستان. . .

چپ دستان معروف دنیا...

         دانشمندان :

            افلاطون – ارسطو – آیزاک نیوتن – انیشتین – نیچه – بیل گیتس.

        سیاست مداران :

             مهاتما گاندی – جرالد فورد – رونالد ریگان – جورج هریرت واکر بوش – بیل کلینتون – جان اف کندی – باراک اوباما.

         بازیگران :

           چارلی چاپلین – استیو مک کوئین – آمیتاب باچان – رابرت دنیرو – سیلوستر استالونه – تام کروز – جیم کری – جولیا رابرتز – نیکول کیدمن – آنجلینا جولی – سارا جسیکا پارکر.

    خوانندگان :

         جورج مایکل – امینم – فیفتی سنت – لیدی گاگا – جاستین بیبر – کرت کوبین.

    دیگر هنرمندان :

          بتهوون – باخ – لئوناردو داوینچی – میکل آنژ – پیکاسو – شکسپیر – الیزابت کاتن.

                                                         ................

برترین ها را داشته باش...

سلام  

            از این به بعد برترین ها را به شما معرفی خواهم کرد... 

تاریخ انتشارشان مهم نیست  

                خوب بودنشان مهم است>>> 

 

 ( فیلم ، ترانه ، کتاب ، ورزشکار ، بازیگر و ...)

بلند شو

در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست ، برخیز تا بگریند . . .

کوروش کبیر

درس



Subject: درس

سخت آشفته و غمگین بودم... 


به خودم می گفتم


بچه ها تنبل و بد اخلاقند 


دست کم میگیرند 


درس ومشق خود را...
 

 باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا 


تا بترسند از من 


 

و حسابی ببرند...
خط کشی آوردم، 


درهوا چرخاندم... 


چشم ها در پی چوب ، هرطرف می غلطید 


مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید


اولی کامل بود، 


خوب، دومی بدخط بود 


بر سرش داد زدم... 


سومی می لرزید... 


خوب، گیر آوردم !!! 


صید در دام افتاد 


و به چنگ آمد زود... 


دفتر مشق حسن گم شده بود 


این طرف، 


آنطرف، نیمکتش را می گشت 


تو کجایی بچه؟؟؟ 


بله آقا، اینجا 


همچنان می لرزید... 


پاک تنبل شده ای بچه بد “ 


به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند” 


ما نوشتیم آقا “ 


بازکن دستت را... 


خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم  


او تقلا می کرد 


چون نگاهش کردم 


ناله سختی کرد... 


گوشه ی صورت او قرمز شد 


هق هقی کرد 


و سپس ساکت شد... 


اما همچنان می گریید... 


مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله 


ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد 


زیر یک میز، 


کنار دیوار ، دفتری پیدا کرد ...... 


گفت : آقا ایناهاش، دفتر مشق حسن 


چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود 


غرق در شرم و خجالت گشتم 


جای آن چوب ستم، بردلم آتش زد 


سرخی گونه او، به کبودی گروید ..... 


صبح فردا دیدم 


که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر 


سوی من می آیند...  

خجل و دل نگران، منتظر ماندم من 


تا که حرفی بزنند 


شکوه ای یا گله ای، یا که دعوا شاید 


سخت در اندیشه ی آنان بودم 


پدرش بعدِ سلام، گفت : لطفی بکنید، که حسن را ببرم!
 

گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟ 


گفت : این خنگ خدا 


وقتی از مدرسه برمی گشته 


به زمین افتاده بچه ی سر به هوا، یا که دعوا کرده 


قصه ای ساخته است 


زیر ابرو وکنارچشمش، متورم شده است 


درد سختی دارد، می بریمش دکتر با اجازه آقا ....... 


چشمم افتاد به چشم کودک... 


غرق اندوه و تاثرگشتم 


منِ شرمنده معلم بودم 


لیک آن کودک خرد وکوچک
 

این چنین درس بزرگی می داد 


بی کتاب ودفتر .... 


من چه کوچک بودم 


او چه اندازه بزرگ 


به پدر نیز نگفت 


آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم 


عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم 


من از آن روز معلم شده ام .... 


او به من به یاد آورد این کلام را... 


که به هنگامه ی خشم 


نه به فکرم، تصمیم 


نه به لب دستوری 


نه کنم تنبیهی 


***
یا چرا اصلا من عصبانی باشم
با محبت شاید، گرهی بگشایم
با خشونت هرگز...
هرگز...

جدید

سلام...

    از این به بعد اگر مایل هستید زندگی نامه های افراد را به سبک جدید    ببینید به این وبلاگ مراجعه کنید   ...

      ممنون...

 هدیه ی دیگر از بنده...

  •  انسان باش، پاکدل و یکدل؛ زیرا که گرسنه بودن، صدقه گرفتن و در فقر مردن، هزار بار قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است. 

چارلی چاپلین...